قمبوان

قمبوان

قمبوان
قمبوان

قمبوان

قمبوان

حمله افاغنه به قمبوان

قمبوان وحملات افغان ها :«برای محمود افغان درد جگر سوزی بود که خود را شاه وفرمانروای اصفهان بداند ونقاط مجاور از قبیل گز وبن اصفهان وقمشه هنوز در برابرش پایداری کنند .26دسامبر 1722 م. محمود سپاهیانی را به آبادی های پیرامون شهر مانند گز –جوزدان –بن اصفهان –ورزنه وقمشه فرستاد تا همه آنهاراتسخیر کنند افغانها سخت به این دهکده ها تاختند وآنهارا یکی پس از دیگری تسخیر کردند ،لکن دو دهکده اخیر (ورزنه وقمشه)در اوت 1723م. افغانها را از درون خود بیرون ریختند »(فلور،239:1365).لرد کرزن که درسال 1307 ه ق .1889م.از قمشه دیدن کرده است در مورد حملات افغان ها به این شهر نوشته است :«وقتی که در سال 1722م./1134 ه ق افغان ها به اصفهان حمله می کردند به این محل آنقدر صدمه وارد آمد که هیچ وقت باز گشت به وضع سابق میسر نگردید» (کرزن ،87:1382).

  داستان کشته شدن مأموران افغانی در قمبوان وقتل عام مردم:

مرد وزن جملگی به ستوه                                                      همه آواره گشتند کوه به کوه

براساس منابع شفاهی که سینه به سینه نقل شده است ،درجریان حمله افغان ها به اصفهان ،سه نفر از مأموران آنها به روستای قمبوان که در آن زمان مرکز آبادی های اطراف بوده ،آمدند تا سورسات بگیرند ،شب رادر منزل عمو صانع کدخدای قمبوان ساکن شدند ،یکی از افغان ها گفت این روستا حمام دارد ؟عمو صانع گفت :بله دو حمام یکی مردانه ودیگری زنانه افغان ها گفتند فردا صبح ما به حمام می رویم وقتی برگشتیم یک دختر برای ماآماده کنید ،عمو صانع ناراحت شد اماحرفی نزد ،صبح فردا پاکارش را فرا خواند وجریان رابه او گفت (پاکار نوکر کدخدارا گویند که کار ها وفرمان هایش را اجرا می کرد )وذکر کرد که وقتی افغان ها از حمام آمدند اگر درخواستشان را تکرار کردند من اول خودم را به بی اطلاعی می زنم اما اگراصرار کردند آنها را نصیحت می کنم واگر باز هم اصرار کردند به تو می گویم بزن پدر سوخته را اما تو نزن وتنها آنها را بترسان .سه افغانی از حمام به خانه عمو صانع بر گشتند وچون زمستان بود در کنار بخاری نشستند کد خداهم آن طرف اطاق نشسته بود ،پاکار هم درب اطاق با چماق ایستاده بود ،یکی از مأمورین گفت :پس مطلب دیشب چطور شد دختر آماده کردی ،عمو صانع گفت: چه دختری شما مأمور دولت هستید وحافظ ناموس مردم ،اماوقتی شروع به اصرار کردن کرد عمو صانع گفت بزن پدر سوخته را ،پاکار هم چماق را تاباند وبر فرق سر افغانی کوباند چنانکه مغزش ریخت داخل بخاری ،افغانی دیگر هم کشته شد اما یکی از آنهابیرون پرید وسوار اسب لخت به اصفهان فرار کرد وبه اشرف افغان گزارش داد. بدین ترتیب یک دسته قشون مأمور قتل عام قمبوان شدند دراین زمان یکی از خان های پوده به نام محمد قلی خان فرمانده یکی از قشون افغان ها بود گفت :من راه قمبوان را به شما نشان می دهم وخواست با این سیاست سربازان را به مکان دیگری ببرد زیرا می دانست اگر به قمبوان حمله کنندپوده هم خسارت خواهد دید ،پس آنهارا از راه دیگر به جای قمبوان به دهاقان برد اما وقتی به قبرستان دهاقان رسیدند ونامهای روی قبر هارا خواندند دیدند همه دهاقانی هستند وهیچ نام قمبوانی دیده نمی شود وفهمیدند که محمد قلی خان برای نجات قمبوانی ها به آنها خیانت کرده است پس اورا جلوی توپ بستند وشلیک کردند که بنا به گفته شاهدان عینی یک ران او نزدیک روستای موسی آباد افتاد .اما ازطرف دیگر عمو صانع که می دانستند حمله افغان ها حتمی است مهیای نبرد شدند .محمد نامی پسر حاج جعفر ناطق درایت واندیشه کرد وگندم ها را از انبار ها بیرون کشید وبا گل مخلوط کرده به دیوار ها مالید که به دست دشمن نیفتد وبعد از حمله مورد استفاده قرار گیرد.همچنین مادر عباس مسیب تمام طلا وجواهرات زنان آبادی را جمع کرده در فاظلاب خانه خود ریخت که با این کار توانست جواهرات رااز دست افغان ها حفظ کند ،اما در این حمله عده زیادی کشته شدند ومدت ها قمبوان به یک ویرانه ای تبدیل شده بود .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد